-
سی سالگی
جمعه 7 مهر 1396 15:26
31 شهریور تولدم بود. سی ساله شدم. می خواستم اینجا درباره اش بنویسم. نشد. حالا می خواهم بنویسم، پارسال 29 ساله بودم و از 30 ساله شدن می ترسیدم. از اضافه شدن عدد 3 به سمت راست سنم و پایان یک دهه، و شروع یک دهه ی جدید از زندگی ام می ترسیدم. پارسال خیال می کردم، باید هر چه زودتر شغلی برای خودم پیدا کنم. امسال هنوز شغلی...
-
به خاتون
شنبه 13 آذر 1395 22:27
سلام خاتون. تو تنها آدمی توی این دنیا هستی که دلم می خواد باهاش حرف بزنم. شاید این حرفم، شبیه حرفای دخترای 20 ساله ای باشه که احساساتی شدن اما چون پسری توی زندگی شون نیست، یا اگر هم هست جوابگوی احساسات تازه شکوفای 20 سالگی شون نیست. با هم دوست می شن و هی الکی واسه هم حرفای شاعرانه می زنن.من هم وقتی 20 ساله بودم یکی از...
-
مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید.*
شنبه 10 مهر 1395 08:32
من مشکلات شدید خواب دارم. گاهی شب ها، شب ها که نه صبح ها زودتر می خوابم. گاهی دیرتر. دیشب ساعت 6 خوابم برد. ساعت هشت از یک خواب بد، شاید هم بد نه، به قول میم یک خواب آشفته، بیدارشدم. برای آدمی که با کلی، پیش پیش لالا، خودش را می خواباند بیدار شدن با یک خواب آشفته خیلی اعصاب خورد کن است. اولش خیال کردم حالم بد است، چون...
-
گل لبخند
چهارشنبه 7 مهر 1395 00:18
پشت چراغ قرمز، پسر گل فروش گفت: " براش یه گل هدیه بخر" پرسید: "گل می خوای؟" پسر گل فروش گفت:" کادو دادن که سوال کردن نمی خواد." گفت :" راست می گه ها" خندیدم. پسر گل فروش خندید. 17، 18 ساله بود. یکی از دندان های وسط ردیف پایینش افتاده یا کشیده بود، دندان اصلی که نمی افتد. باید...
-
مرد باشیم.
چهارشنبه 24 شهریور 1395 23:39
تا به حال دیده اید مردها بروند و وبلاگی بسازند و توی آن وبلاگ بنویسند:" ما مردها چقدر پ.ستیم! چقدر به زن ها نگاه ج.نسی داریم. چقدر به دخترها دروغ می گوییم که دوستشان داریم فقط برای اینکه باهاشان بخوا.بیم!؟" بعد هم اسم پست هایشان را بگذارند:" مردان علیه مردان"؟ دیده اید؟ هیچ وقت مردی را دیده اید که...
-
از سریال هام
شنبه 20 شهریور 1395 14:43
تا چند سال پیش اصلا علاقه ای به دیدن سریال نداشتم. نمی توانستم یک هفته صبر کنم تا بعد ببینم بقیه اش چه می شود. تا اینکه adsl دار شدم و اولین سریالی که شروع به دیدنش کردم pretty little liars بود. حالا 5 سال گذشته. pretty little liars هنوز تمام نشده و من 5 سال را با این سریال گذرانده ام. نظرم راجع به سریال ها عوض شده،...
-
عاشقانه
دوشنبه 15 شهریور 1395 16:09
غروب ها آسمان و هوا یک جوری می شود که انگار پاییز است یا انگار پاییز می گوید دارم می آیم. یک زمانی بود که دیگر پاییز را آن قدر ها دوست نداشتم حالا اما، دوباره دوستش دارم.
-
خانه ی دوست کجاست؟*
دوشنبه 15 شهریور 1395 16:06
شهریور ماه تولدم است. دیشب به کسی گفتم که هیچ وقت توی زندگی ام از هیچ هدیه ای خوشحال نشده ام. قبل تر بهش گفته بودم که مامان همیشه هر چه برایم می خرید آن قدر می رفت و می آمد و می گفت: "من اینو برات خریدم.دیدی چی خریدم؟" بعد هی قیمتش را به روی آدم می آورد: "اینو برات خریدم انقدر." بگذریم که هر بار...
-
دیروز به دنیا آمدم. عاشق شدم دیروز، و دیروز بود که من مردم*
پنجشنبه 11 شهریور 1395 23:12
چند وقت پیش، فیلم the human stain را دیدم. نیامده ام بگویم به به عجب فیلمی بود، فیلم حوصله ام را سر برد. آن قدر برایم کسل کننده بود که طی دو شب دیدمش. اما حتی نیامده ام ازش انتقاد کنم می خواهم چیز دیگری بگویم. حرفی هم که می خواهم بزنم اصلا راجع به موضوع اصلی فیلم نیست . کولمن سیلک استاد دانشگاهی است که به اشتباه به...
-
خوشبختی های سطحی
جمعه 29 مرداد 1395 21:49
یکی از دوست داشتنی ترین چیزهای زندگی ام لباس ها هستند. گاهی وقت ها توی مصاحبه های استخدامی از آدم می پرسند سرگرمی موردعلاقه ات چیست؟ باید این گزینه را هم اضافه کنم: خرید لباس ها، تماشای لباس ها و ....حتی فکر کردن به آن ها لباس ها توی زندگی ام اهمیت زیادی دارند. می توانند حالم را خوب کنند یا غمگینم کنند. وقتی لباس...
-
دنیا همیشه چیزهای عجیب و غریب برای رو کردن دارد.
دوشنبه 10 خرداد 1395 22:41
امروز رفته بودم از سینوس هایم س.ی تی اسکن بگیرم. یک پسری آنجا بود که این کار را انجام می داد. به من که رسید اسمم را صدا زد، بلند شدم و رفتم جلو. از دیدنم تعجب زده شد. پرسید:" گمشده؟ " گفتم :" آره" دوباره پرسید: "گمشده تویی؟" این بار من تعجب کردم. مثلا خیال کرده بود گمشده چه موجودی است که...
-
صدای مبهم شعر
چهارشنبه 22 اردیبهشت 1395 22:04
یکی تو سرم داره می گه: " بر بساطی که بساطی نیست در درون کومه ی تاریک من که ذره ای با آن نشاطی نیست" * همون صدا از دورتر می گه: " داروگ! کی می رسد باران؟ "** نمی دونم منظورش چیه؟ نمی دونم چی می خواد! * و ** از شعر داروگ نیما + هیچ وقت اون قدری که باید با نیما ارتباط برقرار نکردم. اما تو شعرهاش یه...
-
آن وقت ها هنوز در آستانه ی سی سالگی نبودم که اهمیت پول را درک نمی کردم.
دوشنبه 23 فروردین 1395 10:43
فکرش را بکنید؟ آبرسان ا.ستا.درم 279000 تومان است.آبرسان... ضد چروک و فلان و بیسار هم نه. .. آبرسان. من محصولات ا.ستا.درم را خیلی قبول دارم ولی به نظرم فقط می شود محصولاتش را قبول داشت نمی شود استفاده کرد. رفته ام یک بطری شیشه ای جای آب خریده ام، در اصل جای شیر است چون دو تا گاو رنگی رویش نقاشی شده ولی من تویش آب می...
-
سال های بیهوده گی
جمعه 28 اسفند 1394 22:38
دنبال عشق می گشتم. بیشتر سال های دهه ی سوم زندگی ام را دنبال عشق گشتم و پیدا نکردم. حالا دنبال عشق گشتن برایم خنده دار است. جدی که بهش فکر کنم گریه دار هم هست. آدم ها اوایل دهه ی سوم زندگی شان دلشان می خواهد عاشق شوند. یک چیز مشترک است. مثل به بلوغ رسیدن، مثل تکلیف شدن. اواخر دهه ی سوم هم مسائل مالی برایشان مهم می...
-
* هر جا که قدم نهی تو بر روی زمین، آن مردمک چشم نگاری بوده است.
جمعه 28 اسفند 1394 22:00
می دونی؟ بدی پیری فقط این نیست که موهات سفید می شن، فقط این نیست که صورتت چروک می شه. بدیش اینه که می فهمی داری ذره ذره نابود می شی و هیچ کاری نمی تونی بکنی. *شعر از خیام
-
هیچ روز خوبی نمی یاد، وقتی که تو خودت روزهای خوب رو خراب می کنی.
پنجشنبه 13 اسفند 1394 15:48
شده ام شبیه این مردهایی که از ک.ار بی ک.ار شده اند و حالا توی خانه دارند دیوانه می شوند. هر پانزده دقیقه یک بار می روم آگ.هی های ا.س.تخدامی را نگاه می کنم، مثلا فکر می کنم توی پانزده دقیقه معجزه می شود؟ کار پیدا می شود؟ نمی توانم توی خانه بمانم نمی توانم ب.یکار باشم. فهمیده ام ریشه ی خیلی از مشکلاتم ماندن در خانه است....
-
دانی که رسیدن هنر گام زمان است*
پنجشنبه 13 اسفند 1394 15:33
باید می گذشت تا می فهمیدم خنده دار نیست، حتی عجیب هم نیست که بعضی آدم ها را هیچ وقت فراموش نمی کنیم با وجود اینکه یک بار بیشتر آن ها را ندیده ایم. باید می گذشت تا می فهمیدم این درباره ی تاثیر آدم هاست. حسی که ایجاد می کنند، حسی که به هر دلیلی عمیق است، و پاک نمی شود حتی بعد از سال ها. خندید. گفت: " ح.التون خوبه؟...
-
آدم های دیگر دنیا را چطور می بینند؟
سهشنبه 11 اسفند 1394 00:05
توی پست قبلی نوشتم که مردها در روابط اجتماعی و شغلی و .... برخورد بهتری دارند. حالا می خواهم چیز دیگری بگویم. این یکی را نمی توانم بگویم کلا این طور ی است یا یک چیز همگانی است اما برای من این طور بوده، در زندگی من مردان مهربان تر از زنان بوده اند، هر چند عجیب است، هر چند همیشه می گویند زن ها با محبت تر و با عاطفه ترند...
-
مردها هم خوبی های خودشان را دارند.
جمعه 7 اسفند 1394 11:27
با وجود اینکه بارها اینجا از مردها ایراد گرفته ام و از این به بعد هم خواهم گرفت، یک عقیده ای دارم. مردها در بعضی خصوصیات اخلاقی از زن ها بهترند. هنوز هم می گویم مردها وقتی پای روابط با زن ها وسط باشند پستند ( عده ای هم نیستند) اما در روابط اجتماعی از زن ها بسیار بهترند. حتی مهربان اند، منظورم دوستی های اجتماعی نیست،...
-
دنیای آبی
سهشنبه 4 اسفند 1394 00:00
فروردین سال 89 رفته بودیم اصفهان. یک مفازه ای بود که ازش شال خریدم. عطر و ادکلن هم می فروخت. من از عطر و اسپری استفاده نمی کنم. آلرژی دارم، با بوی عطر سر درد می گیرم. سردردهای وحشتناکی که انگار دارند با چکش و میخ سرم را سوراخ می کنند. البته اگر عطر بوی خنکی داشته باشد سردرد نمی گیرم. ولی به خاطر آلرژی ام ترجیح می دهم...
-
ازدواج یک چیز کاملا مردانه است!
یکشنبه 2 اسفند 1394 21:33
به نظرم توی ایران در یک زمینه ای در حق زن ها ظ.لم شده، البته در زمینه های زیادی در حق زنان ظلم شده ولی خب من فعلا با زمینه های دیگرش کاری ندارم. با کدام زمینه اش کار دارم؟ ازدواج. در ایران اگر پسری بخواهد ازدواج کند خانواده اش ضمن به به و چه چه برای پسرشان راه می افتند و می روند بقالی! بقالی کجاست؟ بقالی خانواده های...
-
*در باب کج سلیقه گی ما ایرانی ها.1
یکشنبه 2 اسفند 1394 18:57
عاشق زن هایی هستم که ابروهای نازک و ظریفی دارند. مثل م.یشل فا.یفر، و چا.رلیز ت.رون . عکس شان را اینجا نمی گذارم. خودتان سرچ کنید و ببینید. البته می دانم خودتان دیده اید ، این بار به ابروهایشان نگاه کنید، ترجیحا عکس های جوانی شان را ببینید. هر چند به نظرم م.یشل فا.یفر زیباترین زن مسن دنیاست اما این ربطی به بحث ندارد...
-
*چشم ها دریچه هایی به روح آدمند؟
سهشنبه 27 بهمن 1394 10:25
چرا از چشم های بعضی آدم ها ک.ث.ا.ف.ت می باره؟ چرا تعداد این جور آدم ها هی داره بیشتر و بیشتر می شه؟ *چه روح های ک.ثیفی!
-
مرد رویاها
پنجشنبه 15 بهمن 1394 00:37
تشریف بیاورید ادامه ی مطلب. زن های ز.یبا را دوست دارم. این جمله می توانست شروع پست دیگری باشد که قبل تر ها می خواستم درباره ی زنان ز.یبایی که دوست داشته ام بنویسم. مثلا بنویسم اولین زن ز.یبایی که دوستش داشتم چ.ارلیز ت.رون توی فیلم s.weet n.ovomber بود. طی دو سال نزدیک به بیست بار این ف.یلم را دیدم. و هر بار انگار بار...
-
نوشتن را چه شد؟ 1
جمعه 22 آبان 1394 00:58
از وقتی خیلی بچه بودم مامان برایم کتاب می خواند. از سه سالگی، شاید هم قبل تر. کتاب خواندن بخشی کوچکی از روزهای بچگی ام نبود. قسمت بیشتر و بزرگ ترش بود. کتاب، مجله و هر چیزی که خواندنی بود. هنوز مدرسه نمی رفتم که برایم ماهنامه سروش کودکان را می خواند. بعدها که خودم می توانستم بخوانم هر بار مجله را دستم می گرفتم. چشمم...
-
خوب می شوم 3
جمعه 8 آبان 1394 01:42
سه روز است که هوا بارانی است. من دعا می کنم که این سه روز بشود هفت روز. می دانم توی پیش بینی هوا، هفته بعد روزهای آفتابی دارد اما دعا که به واقعیت ها کار ندارد. دیشب با خواهر و برادرم ودو تا چتر رفتیم بیرون و زیر باران قدم زدیم. چترهایمان سیاه بود. دلم یک چتر شیشه ای می خواهد. حالا شیشه ای هم نشد عجالتا یک چتر رنگی می...
-
خواستنی ها 1
سهشنبه 5 آبان 1394 19:24
امروز از صبح باران باریده، یکسره و مدام، یک بار از خواهرم خواستم برویم مغازه ی سر خیابان، گفت:" توی این بارون؟" از برادرم هم خواستم برویم بیرون گفت:" درسته گفتن شاعرانه اس ولی دیگه نه این جوری" نیم ساعت پیش بارانی پف دار قدیمی ام را پوشیدم و رفتم توی ایوان ایستادم. باران که می خورد به خزهای کلاهش...
-
مرده ها هم در عزاداری ع.ا.شورا شرکت می کنند؟
یکشنبه 3 آبان 1394 00:40
پنج شش سالی می شود که روزهای ع.ا.شورا از خانه بیرون نرفته ام. امسال می خواستم بروم. آن هم نه سبک و سلیقه ی مامان که ما را می برد توی مرکز شهر تا نیم ساعت آنجا بایستیم و بعد برگردیم خانه. نمی خواستم بایستم .می خواستم با دسته های عزاداری بروم. خانواده گی رفته بودیم. نیم ساعت که گذشت بابا شروع به غر زدن کرد. به مامان...
-
درهم و برهم
جمعه 24 مهر 1394 21:40
دیشب داشتم پستی می نوشتم از همین پست های خوب می شوم. البته یک پست خوب می شومی کامل نبود. سوالی بود:" خوب می شوم؟" بعد خوابم گرفت و نصفه نیمه دخیره اش کردم و رفتم خوابیدم. فعلا حوصله ی تمام کردنش را ندارم. غروب ابروهایم را زنگ زدم. زیادی روشن شد. اصلا به رنگ موهایم نمی آمد. دو دقیقه رنگ تیره رویش گذاشتم تا...
-
پیش به سوی زندگی واقعی
پنجشنبه 16 مهر 1394 12:33
من حافظه ی تصویری وهمین طور بلند مدت خوبی دارم. اما به خاطر مشکلی که در تمرکز کردن دارم اگر لحظه ای که چیزی را می شنوم، یا چیزی را جایی می گذارم حواسم جمع نباشد خیلی زود فراموش می کنم که چه شنیده بودم یا فلان وسیله را کجا گذاشته بودم. در اصل حافظه ی کوتاه مدت من هیچ خوب نیست شاید برای اینکه کلید ورود چیزی به حافظه ی...