به خاتون

سلام خاتون. تو تنها آدمی توی این دنیا هستی که دلم می خواد 
باهاش حرف بزنم. شاید این حرفم، شبیه حرفای دخترای 20 
ساله ای باشه که احساساتی شدن  اما چون پسری توی زندگی
شون  نیست، یا اگر هم هست جوابگوی احساسات تازه شکوفای 
20 سالگی شون نیست. با هم دوست می شن و هی الکی واسه 
هم حرفای شاعرانه می زنن.من هم وقتی 20 ساله بودم یکی از
این دوستا داشتم، که  حتی از دوستای واقعیم بیشتر دوسش
داشتم. گاهی می رم اسمشو تو گوگل سرچ می کنم. بعد می رم
 تو اینستاش به عکاش نگاه می کنم. و از دیدن عکساش یاد 20 
سالگیم نمی افتم. یاد همین چند سال پیش می افتم که سعی 
کردم اون دوستی تموم شده رو دوباره زنده کنم. ولی موفق 
نشدم. 


خب من دیگه 20 ساله نیستم. احساساتی هم نیستم. اما
می 
تونم  طلا رو از بدل تشخیص بدم و تو برای من طلایی.
این چند 
وقت اصلا این جا رو باز نکردم. چند بار رفتم اون
 وبلاگ جدید 
رو باز کردم و فکر کردم جواب سوالمو ندادی.
چند بار هم  
اومدم وبلاگ تو رو خوندم، و حسودیم شد.
من آدم حسودی 
نیستم. به خیلی چیزهایی که بقیه بهش

 حسادت می کنن حسادت ندارم. معمولا آدم ها وقتی به کس
 دیگه حسادت 
می کنن که اون یه چیزی رو داره، که اون ها
ندارن. من می 
گم اگه کسی چیزی داره که من ندارم، یا من
 اون چیزو می 
خوام. که  ، اگه واقعا می خوام براش تلاش می
 کنم و به 
دستش میارم. یا نمی خوام، که خب دیگه حسادت
نداره. 

بعد اصلا چیزی که کسی داره یا نداره، به من ربطی نداره. 
من دنیای خودمو دارم. خواسته های خودمو. اما به سحر 
حسودیم شد. از اینکه تو دوستشی و این جوری بهش
 اهمیت می دی و اون پستا رو واسش می نویسی حسودیم 
شد. نه اینکه به همه ی دوستی ها، حسودیم بشه. بقیه 
آدم های این دنیا به من ربطی ندارن. اما من  تو رو دوست 
خوبی می دونم. دلم می خواست تو دوست من باشی، نه سحر. 


این مدت رفتم یه کانال تو تلگرام درست کردم. می خواستم 
آدرسشو بهت بدم اما هر وقت وبتو باز کردم ناراحت بودی، 
 منم دیگه روم نیومد، چیزی بگم. رفتم یه کانال درست کردم
چون فکر می کردم آدم ها تو کانال هر چرتی که بخوان می گن. 
اما بعدش فهمیدم اینجا خونه ی منه. من تو کانال خیلی معذب 
ترم تا وبلاگ. هر چرتی هم بخوام نمی تونم بگم. فقط این جا 
می تونم حرفای دلمو بزنم و نگران نباشم که کی،  چه فکری 
می کنه. 

اینجا خونه ی منه، و هر چقدرم دور برم،  بازم می فهمم که 
اینجا، تنها جاییه که راحتم.