من میان جسم ها جان دیده ام. درد را افکنده درمان دیده ام*

 چند سال پیش بود که وبلاگ یه دختری رو می خوندم که دو سال از من بزرگ تر بود، می رفت پیش روانشناس، همه اش می نوشت که اگه حالتون خوب نیست برید پیش روانشناس، خیلی خوبه و واقعا کمکتون می کنه. و هی می گفت که حالش خوب شده، راستش از دید من خوب نشده بود، واسه این می رفت پیش روانشناس که با پسرهای زیادی می خوابید،  با هر کس هم می خوابید بهش می گفت بیا با من ازدواج کن. پیش روانشناس که می رفت هنوزم با بقیه می خوابید، منتهی این بار نه با هر کسی، با یه نفر ولی بازم بهش می گفت بیا با من ازدواج کن. یه جور مدل تو رو خدا بیا بهم لطف کنی. من خوب شدنی توش نمی دیدم. ولی بعدها فهمیدم این از چشم منه، از دید خودش که می دونه چقدر الکی به هر کسی گفته آره، و اینکه الان می بینه چقدر نسبت به رفتارهای قبلیش کنترل داره، یعنی خیلی بهتر شده، بعدها که خودم روانشناس  رفتم فهمیدم  تو روانشناسی خوب شدن نداریم. بهبود داریم. تو بهتر می شی ولی هیچ وقت کاملا خوب نمی شی. اما فقط خودت می تونی بفهمی اگه شدت یه رفتاری از صد توی تو نود بوده و الان شده هشتاد چقدر رو حالت و کیفیت زندگیت تاثیر می ذاره، و شاید نتونی اون رفتار رو  از بین ببری اما می تونی شدتش رو برسونی به سی و بین سی و نود یه دنیا فاصله هست. و وقتی شدت یه رفتار انقدر کم بشه دیگه بیمار گونه و آزاردهنده نیست، هر آدم سالم دیگه ای هم ممکنه اون رفتارو انجام بده. فقط فرق تو با اون آدم سالم اینه که اون رفتار ته مایه شخصیتی توئه. بعدها تو کانالم یه دختری بود که اونم می رفت روانشناس، اون موقع من هر چند وقت یه بار می رفتم پیش یه روانشناسی که یکی دو جلسه می رفتم بعدش دیگه نمی رفتم. بعد چند ماه می گذشت و می رفتم پیش یه روانشناس جدید و دوباره نمی رفتم. اون دختر توی کانالم بهم گفت یه عالمه روانشناس عوض کرده تا تونسته با یه نفر بمونه، الان وقتی بر می گرده عقب و یادش میاد که چه جوری بوده، باورش نمی شه که این همه تغییر کرده، بهم گفت نباید ناامید بشم، باید اون قدر بگردم تا یکی رو پیدا کنم که بتونه بهم کمک کنه، من همیشه فک می کردم خوب اینجا کرمانشاس هیچ وقت امکانات تهران و شهرهای بزرگ رو نداره، ولی دختره تهرانی بود، این جوری فهمیدم هیچ ربطی به امکانات نداره، پیدا کردن روانشناسی که بتونی باهاش بمونی، کار آسونی نیست. حالا هر کجا که می خوای باشی باش. واسه اولین بار تو زندگیم تصممیم گرفتم ناامید نشم. اگه یه نفر دیگه تونسته منم می تونم، منم می خوام برگردم عقب و ببینم چه چیزایی بودن که اذیتم می کردن و امروز نمی کنن. می خوام بهتر بشم. واسه همین هی رفتم پیش روانشناس هی تو ذوقم خورد هی به خودم گفتم به همه تعمیم نده، اینکه این  روانشناس خوب نیست دلیل بر بد بودن بقیه نیست، تو پیداش می کنی فقط نباید تسلیم بشی. من تا امروز 15 تا روانشناس رفتم. خیلی هاشون فقط یه جلسه بوده، اما بوده که با کسی 13 جلسه هم برم. اینکه بعد اون 13 جلسه نرفتم واسه این نبوده که بد بوده واسه این بوده که هشت جلسه تونسته بهم کمک کنه و بعد از اون پنج جلسه نتونسته، من صبر کردم تا ببینم این آدم دیگه کاری نمی تونه واسه من بکنه؟ چیز جدیدی نداره که بهم یاد بده؟ کمکی ازش بر نمی یاد؟ و بعد که مطمئن شدم  دیگه فایده نداره نرفتم. یه چیزی که خیلی عوض شده درجه ی حساسیت منه، من قبلا همه چی رو به خودم می گرفتم. هر جمله یا حرف کوچیکی می تونست منو نابود کنه، ولی الان اون قدرا حساس نیستم. تو ایران می گن روانشناس ها خودشون دیوونن. روانکاو ( که با روانشناس فرق می کنه) و تو ایران یکی دو تا بیشتر نداریم باید خودش سال های زیادی روانکاوی شده باشه و بعد کس دیگه ای رو روانکاوی کنه. به نظرم خود روانشناس هم باید روانشناسی شده باشه، چیزی که من دیدم اینه که گاهی روانشناس ها واقعا خودشون مشکلات شدیدی دارن و این مشکل در حدی شدیده که اون ها رو از کمک کردن عاجز می کنه. مثلا من روانشناسی رو دیدم که از هر چیزی ناراحت می شد و سعی می کرد تلافی کنه. ولی یه اتفاقی افتاد، درجه حساسیتم پایین اومد، دیدم عوض شد، به این نتیجه رسیدم که اگه یه روانشناسی رفتارش نسبتا خوب باشه ، اگه یه جاهایی هم خوب نیست مهم نیست، و تا هر وقت که بتونه به من کمک کنه هر جور که می خواد باشه، به من ربطی نداره. در صورتی که اوایل می رفتم پیش روانشناس و دنبال کسی بودم که همیشه خوب رفتار کنه، همه چیز رو درک کنه، در همه ی زمینه ها بتونه راهنمایی کنه، به مرور فهمیدم هیچ کس همه چیز رو درک نمی کنه، در همه ی مشکلات نمی تونه کمک کنه، و کافیه رفتارش قابل تحمل باشه ،اون موجودی که من دنبالش بودم یه ابر انسان بود که اصلا وجود نداره. همه ی آدم ها در جریان زندگی شون آسیب می بینن روانشناس هم آدمه، اونم آسیب های خودش رو داره و جایی که خودش هم آسیب دیده ( اگه درمان نشده باشه) خیلی نمی تونه کمک کنه، اما تو زمینه ای که آسیب نخورده یا کم آسیب خورده می تونه کمک کنه. حتی با اینکه حساسیت من کم شده واقعا روانشناس هایی هستن که خودشون اون قدر آسیب دیده هستن که نمی تونن کمک کنن، درمان روان یه آدم کار راحتی نیست، ولی با اینکه پیدا کردن روانشناس سخته، با اینکه حتی یه روانشناس خوب هم نمی تونه به حل همه ی مشکلات آدم کمک کنه، بازم ارزش این رو داره، که آدم اون قدر بگرده تا کسی رو پیدا کنه که بتونه ازش کمک بگیره. من برمی گردم عقب و حسرت اون همه سالی رو می خورم که اون طور گذشت. سال هایی که می تونستن طور دیگه ای باشن، من یه موجود هراسان وحشت زده نباشم که خیال می کنه به درد هیچی نمی خوره و از پس هیچ کاری تو این دنیا بر نمی یاد. فقط باید بشینه و نگاه کنه. نمی تونم بگم الان خیلی خوبم، خیلی چیزها هست که باید بهتر بشن. گاهی فک می کنم سال های زیادی باید برم روانشناس و هی بهتر بشم. اما خیلی  طول می کشه.تو این وضعیتی که الان هستم نمی تونم فکر کنم یه روز باشه که من نگاه کنم و ببینم اون قدر خوبم، که هیچ احتیاجی به روانشناس ندارم. اما لابد یه روز میاد، هر چقدر دور، هر چقدر دیر، اون روز بلاخره میاد. 

* عنوان از شهرام محمدی 
نظرات 1 + ارسال نظر
محمد جمعه 29 تیر 1397 ساعت 22:10 http://seventhsky.blogsky.com

باید اول مشکل را پیدا کرد بعد راه حل را؟
بعضی وقت ها راه حل پیش روانشناس و دکتر نیست!!
راه حل پیش خودته باید با خودته صادق باشی
در ضمن اگر مشکلتو را بگی شاید همینجا هم کسانی باشند که قبلا اون مشکل را داشتند و حلش کردند پس می توانند با نظرشون کمک کنند

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.