از سریال هام

تا چند سال پیش اصلا علاقه ای به دیدن سریال نداشتم. نمی توانستم 
یک هفته صبر کنم تا بعد ببینم بقیه اش چه می شود. تا اینکه adsl دار 
شدم و اولین سریالی که شروع به دیدنش کردم pretty little liars بود. 
حالا 5 سال گذشته.  pretty little liars هنوز تمام نشده و من 5 سال را
 
با این سریال گذرانده ام. نظرم راجع به سریال ها عوض شده، قبلاها 
فیلم ها را دوست داشتم چون توی نهایت 2 ساعت تمام می شد و تکلیف 
همه چیز معلوم می شد حالا خیال می کنم آدم با سریال ها زندگی می
کند. نه اینکه دیگر فیلم ها را دوست نداشته باشم فیلم و سریال
دو چیز  متفاوتند و حالا هر دو را دوست دارم. البته هنوز حاضر نیستم
 پای سریالی بنشینم که از تلویزیون پخش می شود این طوری برایم
 خیلی کسل کننده می شود. باید زمان و مکان دیدنش را خودم تعیین
 کنم تا بتوانم ازش لذت ببرم. شاید هفته ها بگذرد و حوصله یک
قسمت  جدید را نداشته باشم یا شاید دلم بخواهد توی یک روز سه
 قسمت را ببینم.


 pretty little liars سریالی نیست که دیدنش را به کسی توصیه کنم. 
حتی اگر کسی ازم بپرسد بهش می گویم که بهتر است وقتش را پای
سریال بهتری بگذارد. اما درباره ی خودم، برعکس سلیقه ی سخت 
گیرانه ای که در مورد فیلم ها و کتاب ها دارم، از سریال های آبکی 
بیشتر لذت می برم تا سریال هایی که حرفی برای گفتن دارند. به 
نظرم توی تمام جنبه های دیگر زندگی ام دنبالی حرف حساب گشته ام 
و دیگر لازم نیست که توی سریال ها هم دنبال یک چیز حسابی باشم. 


اولین باری که  pretty little liars را دیدم. هنوز دو فصلش آمده بود. 
طی دو هفته تمام آن دو فصل را دانلود کردم و دیدم. منتظر فصل
 سومش بودم که فهمیدم هر فصل یک سریال خارجی توی یک سال
پخش می شود و حالا حالاها باید منتظر باشم. منتظر شدم اما هر شب 
می نشستم یکی دیگر از قسمت های دو فصلی را که دیده بودم باز
هم نگاه می کردم. بارها و بارها هر قسمتش را می دیدم. قصدم 
نقویت زبان نبود اما یک وقت دیدم listening  هم خیلی بهتر شده 
یعنی اصلا فاجعه بوده ولی حالا خیلی از جمله ها را می شنوم. 


5 سال پیش من خیلی کمتر از حالا دختر بودم! یک بار چند وقت پیش
به خودخواه گفتم: " می دونی درسته که اون وقت ها من فکر می
 کردم زشتم و دیگه هیچ کس جز " اون " نیست که بخوام عاشقش
 بشم اما در واقعیت همون موقع ها هم یه آدم هایی سعی می کردن
 بهم نزدیک بشن ولی من اصلا انگار اون ها رو نمی دیدم، انگار که
 وجود نداشتن ، چرا این جوری بودم؟" 
گفت: چون تو می خواستی انتخاب کنی نمی خواستی انتخاب بشی،
تو مثل پسرها بودی،" 


از آن زمان ، شش سال گذشته، (منظورم از زمانی ست که کسی را  
دوست داشته ام نه از زمانی که سریال را دیده ام) من آن قدر
 عوض شده ام که اول جمله های خودخواه را درک نکردم.  یعنی حالا
اصلا آدمی نیستم که خودم  بخواهم انتخاب کنم، آدمی هستم که از
بین آن هایی که  انتخابم کنند انتخاب می کنم، نه اینکه راه بیفتم و
 برای خودم روی یک نفر دست بگذارم و بگویم من این را می خواهم. 


جمله ی خودخواه بعد 6 سال برایم عجیب بود ولی جدید نبود. بعد از
 او هم فهمیده بودم به دخترها نمی مانم و رفتارهایم پسرانه اند و
سعی کرده بودم شبیه دخترها شوم. بعد 6 سال آن قدر دختر شده
بودم که از شنیدن حرف های خودخواه تعجب کنم. 
pretty little liars  وقتی وارد روزهایم شد که داشتم سعی می کردم
 دخترانه باشم. آریا، اسپسنر، امیلی و هانا دختر بودند. و همین مرا 
ذوق زده  می کردو یادم می آید که حتی از دیدن لاک روی ناخن هایشان 
ذوق  زده می شدم. همه چیز را با چشم هایم می بعلیدم. بلندی و مدل 
موهایشان، لباس هایشان و تمام ظرافت های دخترانه ای که من هیچ 
وقت ندیده بودم و یاد نگرفته بودم. 

امروز دیگر pretty little liars  هیچ چیز جدیدی برایم ندارد. تقریبا از 
اواسط فصل چهارم دیگر نداشت. از ابتدای فصل ششم داستان یک 
پرش زمانی به پنج سال بعد داشت. بعد از این پرش زمانی دیگر نوع 
آرایششان را که مثلا قرار است نشان بدهد پنج سال بزرگتر شده اند 
نمی پسندم. دیگر چیزی هم نیست که دخترانه باشد و خودم بلد 
نباشم حتی خیلی بیشتر از آنچه که از این سریال یاد گرفتم ،می دانم.
 اما با این وجود احساسی که pretty  little liars  دارم احساس عجیبی
 است.امیلی در واقعیت همسن من است. هانا و آریا دو سال کوچک
 ترند و اسپنسر دو سال بزرگ تر. احساس می کنم با آن ها بزرگ
شده ام. پیر شده ام. به هر حال پنج سال از عمرم را صرف دیدن این
سریال کرده ام و گرچه  حالا دیگر آن قدر این داستان کش پیدا کرده
 که حوصله سر بر شده، اما  احساس می کنم بخشی از زندگی ام بوده
 که باید اتفاق می افتاده.. 


درست است، سریال ها اتفاق نمی افتند فقط دیده می شوند، اما برای من
اتفاق افتاده. اتفاقی که کمکم کرد شبیه پسرها نباشم. که یاد بگیرم موهای 
یک دختر دارایی با ارزش او هستند. من شش سال پیش لاک می زدم اما
فقط برای اینکه تظاهر کنم دختر هستم که در واقعیت نبودم. موهایم را
 مرتب می کردم اما فقط از سر اجبار، علاقه ای به این کارها نداشتم. امروز 
لاک نمی زنم ( گاهی اوقات این کار را می کنم اما به ندرت) امروز به تظاهر 
نیازی ندارم. حالا یک زنم حتی اگر لباس مردانه پوشیده باشم. یک زمانی 
مشکلم این بود که چرا به خاطر پاهایم فقط باید کفش های اسپرت بپوشم 
حالا می دانم زنانگی حسی نیست که به لباس های تن آدم ربط داشته 
باشد، چیزیست که از درون آدم می آید. حالا با اینکه بیشتر وقت ها 
تنها هستم و کسی هم نمی بیند هر بار سعی می کنم موهایم را یک جور 
درست کنم و دیگر از سر اجبار نیست این کارها را عاشقانه انجام می 
دهم. 


پی نوشت : یک جورهایی  بخشی از اعتماد به نفسی را  هم که امروز 
دارم و دیگر احساس زشتی نمی کنم از همین سریال  گرفته ام. 


پی نوشت 2: شک داشتم منتشرش کنم یا نه، یعنی دوست داشتم 
وانمود کنم که از اولش همین جوری خانوم و دخترانه بوده ام.( البته 
آن اوایل بوده ام ها به گمانم از بعد سن بلوغ بود که همه چیز
 سرکوب شد) 


 


نظرات 1 + ارسال نظر
خاتون یکشنبه 21 شهریور 1395 ساعت 07:20 http://bakhtekhabaloodeman.blogsky.com

سلام
من قبلا عاشق دیدن سریال بودم و دنبال کردنشون.و خب همین هفته به هفته اش باعث میشد که حس انتظار رو درک کنم و دائم منتظر باشم و با خودم پیش بینی هم کنم. یه مدت از فیلم دیدن افتادم و فقط یه سریال تو ماهواره نشون میداد میدیدم.همون فیلم معروف خرم سلطان.اولش چون تاریخی بود نگاه میکردم و دلیل دوم لباسهاشون بود.چون یه سر رشته ای تو خیاطی دارم جدبم میکرد.بعد دیگه هر از گاهی شد.ماهواره که دیگه چی بشه برنامه ای جذبم کنه میبینم تلویزیونم همین چن وقت پیش فیلم شبکه یک رو نگاه میکردم.
من برعکس تو از فیلم های ابکی خوشم نمیاد.احساس میکنم با دیدنشون وقتمو دارم تلف میکنم.وقتی قرار نیس چیزی بشه آخرش.
این سریالی رو هم که گفتی ندیدم.فقط گاهی تو وبلاگ دوستان اسمشو خوندم.
حرفات رو هم درمورد زنانگی و حس زنانگی رو با تموم وجودم درک کردم.حتی یه جاش گفت چقدر شبیه همیم .من هنوزم لاک نمیزنم.بعصی وقتا بیتا خواهر زادم میاد میزنه برام. یا حتی موهام برام عذاب اور بود زدمشون ولی در آخر هم اون حسی خوبه که آدم از به وجود آومدنش خوشحال باشی حتی با دیدن فیلمی.

البته منم نگفتم از فیلم های آبکی خوشم میاد. گفتم سلیقه ام تو کتاب و فیلم سخت گیرانه اس یعنی از هر فیلم و کتابی خوشم نمی یاد. اما سریال های آبکی رو دوست دارم.
البته به نظرم همین pretty little liars به سر تا پای سریالای ماهواره ای می ارزه. چون حداقل این 4 تا دوست هیچ وقت پشت همدیگه رو خالی نمی کنن اما تو سریالای ماهواره ای دوستی، عشق و ... هیچ معنی و مفهومی نداره( سریالای ماهواره ای رو نمی بینیم اما همیشه یکی از این سریالا به تایم شام می خوره و خود به خود در جریانش قرار می گیرم.)

من از خیاطی سر رشته ندارم ولی خیاطی رو خیلی دوست دارم و می خوام یاد بگیرم.

الان دیگه لباس هام و موهام و ... برام خیلی مهمه. اما دیگه این حس زنانگیم وابسته به لباس نیست چون یه زن هر چی که بپوشه بازم یه زنه

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.