مردها هم خوبی های خودشان را دارند.

با وجود اینکه بارها اینجا از مردها ایراد گرفته ام و از این به بعد هم خواهم

 گرفت، یک عقیده ای دارم. مردها در بعضی خصوصیات   اخلاقی از زن ها

بهترند. هنوز هم می گویم مردها وقتی پای  روابط با  زن ها وسط باشند
 پستند( عده ای هم نیستند) اما در روابط اجتماعی از زن ها بسیار
 بهترند. حتی  مهربان 
اند، منظورم دوستی های اجتماعی نیست،
به نظر من چیزی 
به اسم دوستی  اجتماعی وجود ندارد، مردها در
 ایران روی ل.ا.س زدن ها
یشان اسم دوستی  اجتماعی  گذاشته اند.

چند سالی هست که تقریبا سالی یک بار  یک اتفاقی می افتد و مجبور می
شوم بروم  ا.ورژانس. مثلا فروردین امسال رفته بودیم جنوب. یک شب  توی
یکی از مدرسه ها خوابید بودیم. سرم درد می کرد به فاصله های نیم
ساعت یک بار  
یا کم تر چهار تا قرص مسکن قوی خوردم. همیشه این 
کار را نمی کنم اما می 
 دانستم صبح زود بابا می آید بیدارمان می کند
و نمی خواستم سر درد داشته
باشم. صبح رفتم دست شویی  کلاس
 ها دور  تا دور حیاط بودند و درشان حفا
ظ های آهنی با میله های بزرگ
 
داشت. قرص ها گیج و منگم کرده  بودند و اصلا حواسم به چیزی نبود.
 یک 
لحظه پایم سر خورد و محکم پرت شدم روی میله های حفاظ آهنی. 
داشتم روی  
زمین پخش می شدم   بابا که آن نزدیک بود گرفتم،  پرسید
:"حواست کجاست؟ 
خوبی؟" احساس اولیه ام این بود: "استخوان گونه
 ام
 خورد شد" دردشدیدی هم توی قفسه ی سینه ام پیچیده بود.
 احساس ثانویه 
 چندانی هم نداشتم. داشتیم می رفتیم شهر دیگری
و تمام آن روزتو ی م
اشین خواب بودم و حتی احساس نمی کردم کجا
هستم.
روز های بعد در خانه گونه ام  مشکلی نداشت. اما قفسه  ی
 سینه ام هنوز درد می کرد و وقتی نفس عمیق می 
 کشیدم یا خم می
 شدم  اشک توی چشم هایم جمع می شد. یک روز رفتم ا.ورژانس،
 عکس
 
انداختم.د.کتر گفت که ترک خوردگی یا شکستگی وجود ندارد. یک
 ضرب 
دیده گی  شدید است که کم کم خوب می شود. چند تا آمپول و
 پماد هم نوشت 
که ازشان استفاده  نکردم. همین که می دانستم
 خودش خوب می شود بس 
بود. 


دیشب هم رفتم ا.ورژانس. این جوری می شود دو بار در سال. یکی ابتدایش و
یکی انتهایش. از گفتن اینکه چه اتفاقی افتاده بود اجتناب می کنم. اجتناب کردن

 چیز خوبی است. احساس کنجکاوی یا فضولی شما را( بسته به نوع شخصیت
تان ت.ح.ریک می کند) و بهش پاسخی نمی دهد. حتی ا.ورژانس هم چیز
 خوبی 
است، مادامی که بهتان می گوید اتفاقی که افتاده نزدیک به بد بوده
 اما خود بد نبوده، چیز خوبی است. 
اگر بگوید اتفاقِ افتاده خودِ بد بوده دیگر
 خوب  نیست. ممکن است حتی در آنجا بمیرید، مثلا اگر تصادف 
وحشتناکی
 کرده 
باشید یا از بلندی سقوط کرده باشید. در این صورت به چیز دردناک و
غم  
انگیزی تبدیل میشود.نتیجه می گیریم گاهی موضوع این نیست که
 شما  چطور به قضیه نگاه می کنید،
موضوع این استکه قضیه دقیقا چیست.
 در
 اینجا دیگر نیمه ی پر و خالی لیوان مطرح نیست زیرا لیوان کاملا  خالی  
شده 
و حتی یک قطره هم تویش نیست. 


دیشب قبل از اینکه برویم ا.ورژانس یک اتفاقی افتاده بود که به مامان گفتم
: " مردها  از زن ها بهترند" از گفتن اینکه چه اتفاقی افتاده بود هم اجتناب 
 می کنم، چرا که اجتناب کردن بهم ل.ذ.ت می دهد. حتی قبل از اینکه
 برویم  تو  گفتم :" اگر د.کتره زن بود بر می گردم" د.کتره زن بود اما برنگشتم.
زن و مردی آمده بودند ا.ورژانس. از این هایی که می گویند پول نداریم. دکتره
باید برگه های د.اروهایشان را امضا می زد تا د.اروی مجانی بگیرند. او هم این
 کار را نمی کرد. می گفت این ها پر رو هستند و دروغ می گویند. یک مردی
هم آن جا بود که نمی دانم چه کاره بود، ولی آنجا کار می کرد. حوصله ی نگاه
 کردن به کارتش را هم نداشتم.  به دکتره اصرار می کرد: "گناه داره، حالا
براش امضاش کن" دکتره هم فقط جیغ می زد و از پر رویی و دروغ گویی آن
 ها می گفت. من توی گوش مامان گفتم: "نگفتم مردها بهترند؟" به نظر می
 رسید زیادی بلند گفتم. یکی از مشکلاتم این است که وقتی دارم راجع به
بقیه حرف می زنم  فکرمی کنم آن ها دیوار بتنی هستند و نمی شوند.
 ناگهان رنگ خانم د.کتر پرید، از جایش بلند شد و برگه را از دست مرد کشید
 و گفت:" بده به من" امضایش کرد و با اخم گرفت طرف مرد:" بدش بهش، نه
 میره توی جیب من نه توی جیب تو، ولی این فردا بازم بر می گرده بهش بگی
 پول بده،می گه اون بار که اومدم پول ندادم الانم نمی دم، بعد دعوا می شه"
 بعد
 از آن هم به من می گفت شما و خیلی هم تحویلم گرفت. در حالیکه که تا
 قبل
اش، یک چیزی توی مایه های:"  تو دیگه چی می گی بود" 

صادقانه بگویم؟ قیافه ی زن و مرده شبیه آدم هایی پر رویی بود که اگر
 بخواهند پول هم دارند ولی نمی خواهند بدهند. اگر قبل  از رفتن به

 اورژانس آن اتفاق نیفتاده بود این حرف را نمی زدم. اما هنوز هم می گویم
 مردها از لحاظ برخوردهای اجتماعی  از 
 زن ها خیلی بهترند . برایش مثال های
 زیادی هم دارم. از زدن مثال های بیشتر هم اجتناب می کنم، چرا که هم 
حوصله ی شما سر می رود هم اینکه بهتر است خودتان بروید توی محیط
 پیرامون و مثال هایی از این دست پیدا کنید. 


چند وقت پیش پسری را می شناختم. بهش می گفتم که من ترجیح می دهم 

به جای اینکه بادخترها دوست شوم با پسرها دوست شوم.چون پسرها به 
طور کلی از دخترها بهترند. می گفت:" برو بابا، همون طور که تو می ری یه جایی 
و یه مرد باهات بهتر حرف می زنه، وقتی یه پسرم می ره جایی و کارش پیش 
یه زنه اون زن هم باهاش بهتر حرف می زنه."آن وقت فکر می کردم شاید 
درست بگوید ولی حالا این فکر را نمی کنم. بله، درست است که یک مرد 
ممکن است با یک زن نرم تر برخورد کند، مهربان تر باشد اما این طور
 نیست که وقتی مردها بهش مراجعه می کنند آن ها را گاز بگیرد چون
 مردند. ولی من زن هایی را دیدم که زن ها را گاز می گیرند اما به محض
 اینکه مردی را می بینند صدایشان را نازک می کنند ، حال هفت پشت
 مرده را می پرسند، و 
زود هم کارش را راه می اندازند. نمی گویم همه
 ی زن ها این طور بوده 
اند اما زن های این جوری را دیده ام، اما مردی را
ندیده ام که با مردها 
بد برخوردکند و رفتارش با زن ها صد و هشتاد
 درجه متفاوت باشد. 

هر چند این حرفم مال آن وقت هاست و حالا دیگر به هیچ وجه دوست 
ندارم با مردها دوست باشم. آن وقت ها هم زمان خیلی دوری نیست 
اما آدم ها در یک لحظه تغییر می کنند، در یک لحظه به اشتباهاتشان 
پی می برند و سعی می کنند خودشان را عوض کنند. هر چند سلسه 
ای از اتفاقات در طول زمان پیش می آید. یک روز تو می نشینی این 
اتفاقات را برای خودت مرور می کنی و می بینی که اشتباه کرده ای 
و این نقطه ای است که تغییر می کنی. 
من دوست هایی داشتم اما همیشه تهش به این رسید که: " حالا بیا
 دوست دخترم شو."  حسی شبیه این دارد که برادری که یک عمر 
خیال
 می کنید برادرتان است  یک بچه ی سر راهی بوده و خودش هم

 از اول می دانسته یک روز بیاید بهتان بگوید من برادرت نیستم حالا 

بیا باهام ازدواج کن. 

می خواهم بگویم با مردها نمی شود دوست بود، اما مردها در جایگاه 
های اجتماعی، در شغلشان، در برخوردهایی که دوستانه نیست، برخورد 
بسیار بهتری دارند و به نظرم حتی مهربان تر هستند.( نه فقط با زن ها 
کاملا کلی و با هر دو جنس) و
قتی می گویم مردها منظورم تمام مردها
 نیست بیشترشان است ، ممکن است مردی 
هم باشد که این طور نباشد
، وقتی هم می گویم زن ها،  باز هم منظورم
 بیشترشان است نه تمامشان.
و یک چیز دیگر هم هست، منظورم از مرد
، مرد است، نه زن صفتانی که
 وقتی کاری برای کسی می کنند هزار منت
 سرش می گذارند. 

این طور بگویم، وقتی می روی جایی و کاری داری، بهتر است مستقیم
بروی سراغ یک مرد تا زن، صرف نظر از اینکه هر کسی ممکن 
است 
زیر کار در رو و بی مسئولیت باشد، مردها جواب دهنده های بهتری 
هستند و سعی نمی کنند در آن چند دقیقه ای که با شما برخورد 
دارند عقده های زندگی شان را روی سر شما خالی کنند. 



نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.